طنز پـَـ نـَـ پـَـ _سری هشتم
صبح زنگ زده به گوشیم میگه خواب بودی میگم : اره. میگه : خونه ای ؟ میگم پ ن پ تو خیابونم ! همینجا هم خواب بودم !!!
====================
مامانم یه ظرف انگور گذاشت روی میزم من هم هی میخوردم، بعد از ده دقیقه اومد بردش!
گفتم چرا میبری؟
گفت یادم رفته بشورمش! امنیت جانی ندارم من تو اين خونه !!!!
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند! پ نه پ! سر تاس کچلی را فرشش ماهه زدند
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
پ نه پ! که جان دارد و شلوارش بی کش است
پ ..نه...پ واقعی:
شوهرم کلکسیون فندک داره زنگ زده سر راهت گاز بگیر! بعد 10 دقیقه حرف زدن می گم داری فندکاتو مرتب می کنی می گه آره دیگه پس هی می گم گاز بگیر واسه چی می گم . منم تازه منظورشو فهمیدم می گم آهان پس گاز فندک بگیرم؟ می گه پ ... نه...پ گاز از بغل دستیت بگیر.
تو اتوبوس بین شهری نشسته بودم صندلی کناریم خالی بود راننده سیبیل کلفت اومد و ازم پرسید،داداش اینجا خالیه...
گفتم پ نه پ دوستم اینجا بود شما رو دید فرار کرد!!!
ادامه مطلب